<نام و نام خانوادگی : کاظم ترک زاده تبریزی> <کلاس : دبستان>
موضوع انشا: سال گذشته را چگونه گذراندید؟قلم بر قلب سفید کاغذ می گذارم و فشار می دهم تا انشاء ام آغاز شود. سال گذشته
سال بسیار خوبی و پر برکتی می باشد. سال گذشته پسر خاله ام زیر تریلی 18 چـــرخ
رفـت و له گـــــــشت و ما در مجلس ترحیمش شرکت کردیم و خیلی میوه و خرما و حلوا
خوردیم و خیلی خوش گذشت. ما خیلی خاک بازی کردیم. من هر چی گشـــــــــــــــــتم
پــــسرخاله ام را پیــدا نکردم. در آن روز پدرم مرا با بیل زد، بدون بی دلیل! من در پارسال
خـــیلی درس خواندم ولی نتـــوانستم قبول شوم و من را از مدرسه به بیرون پرت کردند.
پدرم من را به مکانیکی فرستاد تا کـــــــــــار کـنم و اوســــــتای من هر روز من را با زنجیر
چرخ می زد و گاهی موقع ها که خیلی عصبانی می شد من را به زمین می بست و دو
سه بار با ماشین یکی از مشتری ها از روی من رد می شد. من خیلی در کارهای خانه
به مـادرم کمک می کنم. مادرم من را در سال گذشته خیلی دوست می داشت و من را
خیلی ماچ می کند ولی پدرم خیلی حسود است و من را لای در آشـپزحانه می گذاشت.
درســــــال گذشته شوهر خواهرم و خواهرم خیلی از هم طلاق گرفتند و خواهرم بسیار
حــــامله است و پدرم مـــــی گوید یا پسر است یا دوقلو، ولی من چیزی نمی گویم چون
می دانم که بچه ای به این انـــدازه از هیچ کجای خواهرم در نخواهد آمد! در سال گذشته
مـا به مسافرت رفتیم و با قطار رفتیم. مــن در کوپه بسیار پدرم را عصبانی کردم و او برای
تنبیه من را روی تخت خواباند و تخت را محکـــم بست و من تا صبح همان گونه خوابیدم!
پدرم در سال گذشته خیلی سیگار می کشد و مادرم خیلی ناراحت است و هــــــــی به
من میگوید: کپی اوغلی، ولی من نمی دانم چرا وقتی مادرم به من فحش می دهــــــد،
پدرم عصـبانی می شود! در سال گذشته ما به عـــید دیدنی رفتیم و من حدودا خیـــــلی
عیدی جـمع کرده ام، ولی پدرم همه آن ها را از من گرفت و آنتن مـــــــاهواره ای خرید که
بسیار بــد آموزی دارد و من نگاه نمی کنم و پدرم از صبح تا شب شوهای بی نــاموسی
نگاه می کند و بشکن می زند.
پــــــدرم در سال گذشته رژیم گرفته است و هر شب با دوست هایش آب و ماست و خیار
می خورند و می خندند، گاهی وقتا هم آب با چیپس و ماست موسیر!
من خیلی سال گذشته را دوست دارم و این بود انشای من ...
کلمات کلیدی:
نوشته شده توسط
86/3/16:: 10:54 صبح
|
() نظر